سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند چراغ خدا در زمین است، پس هرکس که خداوند خیرش را بخواهد، از آن پرتوی بر می گیرد . [امام علی علیه السلام ـ در حکمتهای منسوب به ایشان ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :2
کل بازدید :13931
تعداد کل یاداشته ها : 7
103/2/10
11:18 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
کوروش[12]
من دانشجوی رشته ict هستم من هر کاری میکنم که جایگاه سابق ایران در زمان کوروش پیدا شود که در حال حضر یعنی بعد از انقلاب بهتر شده پس کمکم کنید

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهمن 89[5]
لوگوی دوستان
 

 اینم عکس بهمن 89 از بروجرد خیابان بهار

بهمن 89

 

 

روستای شمس آباد

 

شمس آباد


89/11/20::: 9:28 ص
نظر()
  
  

  کیانا وحدتی در تاریخ بیست و هشتم مرداد 1367 در خانواده ای فرهنگی و هنرمند در شهرستان بروجرد متولد شد. پدرش که یکی از اساتید برجسته و با سابقه موسیقی در این شهرستان است، اولین زمزمه های عاشقانه را در ذهن و بن جانش طنین انداز کرد و روزنه ورود به آسمانی شدن را برای او گشود.

   او که در عالم ازل نیز نغمه های روح پرور و موسیقی دل نواز و نقاشی زیبای هستی را شنیده و تجربه کرده بود، برای دریافت و کسب دانش و معرفتی که باید می آموخت از همان اوان کودکی استعداد و نبوغ سرشار خود را نمایان کرد و روز بروز توجه اش به هنر، ادبیات و فرهنگ اصیل ایرانی بیشتر جلب می شد، به طوری که پس از پایان تحصیلات دور? متوسطه در مجتمع استعدادهای درخشان با نمرات عالی، با تلاش وافر و کسب موفقیت در آزمون ورودی دانشگاهها در سال 1385 برای پاسخ گفتن به عشقی که به فرهنگ و هنر معماری ایرانی داشت و هم? وجودش را پر نموده بود تحصیلات دانشگاهی خود را در رشت? مهندسی معماری دانشگاه هنر اصفهان آغاز کرد و با اندیش? ادبی و هنری که همواره همراه او بود تلاش میکرد تا ضمن ابراز ارادت به بزرگان شعر و عرفان چون حافظ و حضرت مولانا، پیوند هنری و معنادارجلوه های مختلف هنر و مهندسی هستی را دریابد و به درک عمیقی از این جلوه ها نایل شود.

 تبلور این درک، در ارتباط عاشقانـه و زیبای او با خـدا و عالم معنـا در اشعار و نوشته هایش کاملاً جلوه گر و نمایان است.

   کیانا علیرغم روحیه شاداب و خوش مشربی که داشت اما همواره از بی هویتی و دور شدن از فرهنگ اصیل ملی و ایرانی که بعضاً نمودهایی از آن در اجتماع کنونی جلوه گر است، اظهار شکایت و دلتنگی می کرد و او را به تفکر در این حوزه وامی داشت به همین دلیل بیشتر وقت خود را با بهترین یاران خود یعنی کتاب، شعر، موسیقـی، نوشتن و عشق به خانواده می گذرانید و وجودش مشحون از لذت می شد.

   اما از آنجاییکه تقدیر کار خود می کند و بافته خود را در بستر زمان می گستراند در تاریخ دوم آذر ماه 1386 این هنرمند پرخروش هنگام عزیمت به دانشگاه در حادثه واژگون شدن اتوبوس در مسیر اصفهان در اثر ضرب? مغزی جان به جان آفرین تسلیم و روح بلندش به دیار جاوید پر کشید و دوستدارانش را در سوگ خود نشاند.

 

روحش شاد و یادش گرامی  

 

سایت کینا وحدتی :  www.kianavahdati.com


  
  

بُروجـِرد (گویش بروجردی: وُوری یرد v?riyerd) شهری است در غرب ایران. بروجرد مرکز شهرستان بروجرد از توابع استان لرستان است. شهر بروجرد در شمال دشت حاصلخیز سیلاخور قرار گرفته‌است. قلل مرتفع گرّین از مجموعه رشته کوههای زاگرس مانند نواری شمال غرب تا جنوب شرق آن را در بر گرفته‌اند و سرابهای دائمی متعددی که از دامنه این کوهها جاری است در اقتصاد منطقه و توسعه شهر بروجرد نقش اساسی داشته‌اند.

شهرهای ملایر و نهاوند در استان همدان، اراک در استان مرکزی، درود، خرم آباد و الشتر در استان لرستان در مجاورت بروجرد قرار دارند [?]. از گذشته‌های دور، این شهر دارای موقعیت ویژه ارتباطی بوده‌است و همین مساله باعث زد و خورد و حوادث تاریخی متعدد در منطقه شده‌است. قرارگیری بر سر شاهراه تهران - خوزستان همچنان یکی از عوامل رونق اقتصادی منطقه به شمار می‌رود.

جمعیت شهر بروجرد بر اساس سرشماری سال ???? مرکز آمار ایران نزدیک ??? هزار نفر گزارش شده‌است. به این ترتیب، بروجرد از نظر میزان جمعیت، دومین شهر بزرگ استان لرستان و بیست و هشتمین شهر بزرگ کشور به حساب می‌آید[?]. علاوه بر رونق کشاورزی و دامپروری در منطقه، شهر بروجرد بطور سنتی یکی از قطب‌های داد و ستد در منطقه غرب ایران به حساب می‌آید و بازار این شهر همچنان بزرگ و پر رونق است. بروجرد قطب صنعتی استان لرستان است و یک سوم صنایع استان در شهرستان بروجرد قرار دارند [?].

گویش:

لهجه بروجردی لهجه‌ای است که مردم منطقه بروجرد در استان لرستان ایران و نواحی مجاور آن با آن صحبت می‌کنند. تفاوت‌های آن با فارسی معیار به گونه‌ای است که می‌توان آن را یک گویش جدا نیز به‌شمار آورد.در مجموع گویش مردمان نواحی بروجرد و ازنا نسبت به دیگر گویشهای رایج در لرستان پیوند و نزدیکی بیشتری با فارسی معیار دارند و از زبان دیگر مناطق لرستان متمایزند، به گونه‌ای که می‌توان آنها را گویشهای فارسی محلی نامید. گویش فارسی رایج در نواحی تویسرکان در استان همدان، و نیز اراک و سربند در استان مرکزی با اختلاف بسیار ناچیز تقریباً مشابه گویش بروجردی است.


  
  

 

استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، ادیب، تاریخ‌نگار، اسلام‌شناس، ایران‌شناس، پژوهشگر و نویسنده‌ی بزرگ معاصر در 27 اسفندماه 1301 خورشیدی در بروجرد چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در همان شهر به پایان آورد. سپس در کنار تحصیل در دوره‌ی متوسطه به تشویق و ترغیب پدر، که مردی متشرع و دینداربود، اوقات فراغت را صرف فراگیری علوم دینی و حوزه‌ای کرد و در کنار فراگیری فقه و تفسیر ادبیات عرب، به شعر عربی هم علاقه‌مند شد.
در آذر ماه سال 1320 که پس از حادثه‌ی شهریور همان سال، دانشگاه دوباره افتتاح شده بود، در امتحان ورودی دانشکده‌ی حقوق شرکت کرد. با آن که پس از کسب رتبه‌ی اول، در دانشکده ثبت نام هم کرده بود، اما به خواست پدر، ناچار به ترک تهران شد. در همان روزها، علی اکبر دهخدا که ریاست دانشکده‌ی حقوق را به عهده داشت، از این که دانشجوی فاضلی را از دست می‌داد، اظهار تأسف کرده بود.
در سال 1323 نخستین کتاب او به نام " فلسفه‌ی شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران" در بروجرد منتشر شد، در حالی که در این هنگام، حدود چهار سال یا کمی بیشتر از تاریخ تألیف کتاب می‌گذشت. سرانجام اشتیاق به تحصیل، بار دیگر او را به دانشگاه کشاند. در سال 1324 ، پس از آن که در امتحان ورودی دانشکده‌ی علوم معقول و منقول، و دانشکده‌ی ادبیات - هر دو - حایز رتبه‌ی اول شده بود، وارد دانشکده‌ی ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. به هر تقدیر، عبدالحسین زرین کوب در سال 1327 به عنوان دانشجوی رتبه‌ی اول، از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد، و سال بعد وارد دوره‌ی دکترای رشته‌ی ادبیات دانشگاه تهران گردید. وی که از زمان شروع تحصیلات دانشگاهی، به عنوان دبیر در دبیرستان‌‌های تهران به تدریس پرداخته بود،‌ از سال 1328 ، سردبیری مجله‌ی هفتگی مهرگان را نیز عهده‌دار شد که با وجود وقفه‌هایی، این کار مطبوعاتی‌ش تا پنج سال ادامه یافت.
در سال‌های 1347 تا 1349 در امریکا به عنوان استاد میهمان در دانشگاه‌های کالیفرنیا و پرینستون به تدریس تاریخ ایران و تاریخ تصوف پرداخت و از فرصت به دست آمده برای فراگیری زبان اسپانیایی بهره جست. پس از بازگشت به ایران (1349 ش)، استاد به دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران انتقال یافت و در دو گروه تاریخ و ادبیات مشغول به کار شد. در فاصله‌ی سال‌های 1355 تا 1356 ، وی مدیریت گروه ادبیات فارسی دانشگاه تهران را پذیرفت. در این دوره‌ی کوتاه یک ساله، برنامه‌ی جدیدی برای گروه ادبیات تنظیم نمود، که تهیه‌ی آن چند ماه به طول انجامید و در آن، از تمام برنامه‌های مشابه در گروه‌های ادبیات،‌ در دانشگاه‌های بزرگ جهان استفاده شد. اما پس از کناره‌گیری دکتر زرین‌کوب از مدیریت گروه، اجرای این برنامه هم، به فراموشی سپرده شد، و تنها چیزی که از این برنامه، تا کنون باقی مانده، امتحان جامع دوره ی دکتری است.
  استاد زرین کوب که در زمستان 1377 برای انجام برخی معالجات پزشکی رهسپار امریکا شد، ایشان در 24 شهریور 1378 درگذشتند.
 فهرست گزیده‌ی آثار
 در فهرست کتاب‌ها و مقاله‌های زرین‌کوب که عنایت‌الله مجیدی آماده کرده‌اند، 49 کتاب تالیف یا ترجمه، چند اثر چاپ نشده و بیش از 300 مقاله، سخنرانی، مصاحبه، رساله و مقدمه شمارش شده است. نخستین اثر ایشان در سال 1323 با عنوان فلسفه‌ی شعر یا تاریخ تطور شهر و شاعری در ایران در چاپخانه‌ی لاویان در بروجرد به چاپ رسید
در این‌جا فقط فهرست 15 اثر از کتاب‌های پرآوازه‌ی دکتر عبدالحسین زرین‌کوب می‌آید.
 1. دو قرن سکوت(سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام از حمله‌ی عرب تا ظهور دولت طاهریان).
 2. نقد ادبی(جست و جو در اصول و طرق و مباحث نقادی با بررسی در تاریخ نقد و نقادان).
3. ارزش میراث صفویه.  
4. با کاروان حُله(مجموعه‌ی نقد ادبی).
 5. شعر بی‌دروغ، شهر بی‌نقاب(شامل بحث در فنون شاعری، سبک و نقد شعر فارسی  
6. بامداد اسلام(داستان آغاز اسلام و انتشار آن تا پایان دولت اموی).  
7. کارنامه‌ی اسلام.  
8. از کوچه‌ی رندان(درباره‌ی زندگی و اندیشه‌ی حافظ).
 9. فرار از مدرسه(درباره‌ی زندگی و اندیشه‌ی امام غزالی).
 10. نه شرقی، نه غربی، انسانی(مجموعه مقاله).
 11. تاریخ در ترازو.  
12. جست و جو در تصوف ایران. تهران
 13. سر نی(نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی).
 14. پله‌پله تا ملاقات خدا(درباره‌ی زندگی و اندیشه و سلوک مولانا جلال‌الدین).
 15. تاریخ مردم ایران(از پایان ساسانیان تا پایان آل‌بویه).
فریدون مشیری شعری را با نام "تو نیستی که ببینی" در سوگ استاد سروده‌اند که بخشی از آن در پی می‌آید.
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندای ایوان به باغ می‌نگری
درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
به آن تبسم شیرین به آن ترنم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می‌نگرند

 

منبع : www.kianavahdati.com


  
  

روز ولنتاین یاروز عشاق

کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق وجود داشته است. جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 4 روز پس از والنتاین فرنگی است! این روز “سپندارمذگان” یا “اسفندارمذگان” نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان “روز عشق” به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندارمذ لقب ملی زمین یعنی گستراننده، مقدس، فروتن است. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند…. آیا زمان آن نرسیده است که همچون سال های اخیر و گسترش جشن های سده و مهرگان در ایران نسبت به پیش تر، سپندار مذگان را هم گرامی بداریم ؟

حتما شما هم هیاهو و هیجان را در خیابان ها دیده اید. مغازه های اجناس کادوئی لوکس و فانتزی غلغله میشود.شمع شکلات ادکلن و.. همه وهمه در جعبه های رنگی قشنگ همراه با کارت هایی که بر روی آنها جملاتی هم نوشته شده و حاکی از عشق و علاقه طرفین می باشد بازار داغی دارند . همه جا اسم Valentine  به گوش می خورد.

ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود آشنا نیستیم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است.

چند سالی بیش نیست که روز ?? فوریه در تقویم جوانان ایرانی ؛ روز ویژه ای شده است. خصوصیتی که روزهای ملی و سنتی ما در همان تقویم ها از آن بی بهره اند. سده ، مهرگان ، تیرگان و … شاید برای خیلی ها نام های غریبه ای باشنداما از هر بچه مدرسه ای که در مورد والنتاین سوال کنی می داند که “در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم که عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت.اما کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد.کلودیوس دوم از این جریان خبردار می شود و دستور می دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می شود .سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود…بنابراین او را به عنوان فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نماد و سمبلی برای عشق می شود!”

اما کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق وجود داشته است!

جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 4 روز پس از والنتاین فرنگی است! این روز “سپندارمذگان” یا “اسفندارمذگان” نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان “روز عشق” به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بعنوان مثال روز اول “روز اهورا مزدا”، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی “بهترین راستی و پاکی” که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی “شاهی و فرمانروایی آرمانی” که خاص خداوند است و روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندارمذ لقب ملی زمین یعنی گستراننده، مقدس، فروتن است. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است .در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند که با نام آن روز و ماه تناسب داشت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ یا اسفندارمذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندارمذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.

سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند.

شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 26 بهمن (
Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم.


منبع :
http://www.zoroastriannews.com